۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

چهارشنبه، 11 روز بعد از 22 خرداد 88

هر روز تو اینترنت اخبار ناگواری میبینیم و میخونیم
کماکان ناراحتیم
و امیدوار

از فردای انتخابات به بعد دیگه نمیتونم پام رو تو مسجد بگذارم
دو سه باری هم که مصلحتی رفتم نماز، حالم داشت به هم میخورد
امیدوارم روزی بیاد که نقاب آدم ها بیافته و بفهمیم کی به کیه و کی چیکارس
امیدوارم روزی رو ببینم که رائیم شمرده بشه
امیدوارم روزی برسه که بتونم نظرم رو آزادانه بیان کنم
با لباس سبز، با برگه رای، با شعار، با رراهپیمائی، با سکوت، با الله اکبر، همون شعاری که امثال نمروز و فرعون رو سرنگون کرد. با بادکنک سبزی که جمعه ظهر هوا کنم ....
امیدوارم روزی برسه که بتونم اعتراض کنم، با هر کدوم از روش های ببالا، بدون اینکه نگران باشم گلوله ای به قلبم بخوره و مثل ندا دوربینی رو نگاه کنم و جان بدم.
امیدوارم و آدم به امید زندس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر