۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

شنبه، 8 روز بعد از انتخابات

از صبح بعضی ها میخوان مردم رو بترسونن، از تلویزیون و رادیو گرفته تا همسایه و خواهر
همه میگن امروز حرکی بره خریت کرده
میگن امروز سپاه دستور شلیک داره
با خودم میگم : امروز روز حساسیه
امروز روز نتیجه گرفتن از جنبش سبزه
امروز اگه نتیجه نگیریم دیگه امید چندانی نمیمونه
با خودم میگم : گور بابای دنیا، مرگ با شکنجه بهتر از تن دادن به این دروغ و درغ گوی بزرگه
رفتم پول هام رو جمع و جور کردم و دادم دست داداشم تا اگه بر نگشتم چکم رو پاس کنه که مدیون ملت نشم
عصر با 3 تا از بچه ها رفتیم صادقیه
با مترو رفتیم که آزادی پیاده شیم
نامردا در مترو آزادی رو بسته بودن و ما رفتیم ایستگاه بعد پیاده شدیم
تو خیابون همه خیلی عادی بودن، ترسیدم، گفتم نکنه مردم جا زدن، نکنه تنها باشیم !
توخیابون پر از یگان ویژه و بسیجی و سپاهی بود. بسیجی و سپاهی لباسشون تابلوس
همین که خواستیم بریم سمت خیابون آزادی دیدم کلی مامور اونجاس و اجازه ندادن رد شیم
رفتیم از ک.چه فرعی بریم باز کلی مامور بود و اجازه ندادن
یکی دو تا کوچه و خیابون فرعی بعد هم همین بود
اونها نمیگذاشتن مردم رد شن و مرردم همه میرفتن از خیابون های فرعی برن که همینجور جمع میشدن و زیاد میشدن
یکجا نگاه کردم دیدم شاید 2-3 هزار نفری شده بودیم
دیگه اعتماد بنفسمون زیاد شده بود
شعار میدادیم و میرفتیم سمت بسیجی ها
خلاصه اونها هم نامردی نمیکردن و گاز اشک آور مینداختن سمت ما
دو سه سری هم حمله کردن سمت ما و ما هم فرار مکردیم
دو بار توی کوچه بن بست گیر افتادم
بار آخر دیگه واقعا بدنم خسته شده بوود، آخه کف پام صافه
دیدم نتیجه ای که باید میداد دیگه محال ممکنه بهش برسیم
امیدوار بودیم جمعیت میلیونی اونجا حاضضر بشه که حکومت تمام نیروهاش رو آورد که این کار انجام نشه
جالبه، تمام ورودی ها به خیابون آزادی، از میدان انقلاب تا آززادی رو بسته بودن
یک هلی کوپتر هم از بالا گرا میداد که فلان جا شلوغ شده برید خفه کنید
نامردها با موتور میرفتم و با تفنگ پینت بال مردم رو میزدن
آخر شب که دئوستام رو دیدم گفتن که یک مقدار که جو بهم ریخته بوده، با وینچستر حمله میکردن سمت مردم
یک ماشین غول پیکر آب پاش هم آورده بودن، تو این گیر و دار اینها برگشته بودن خونه
خاطره ای شد...
شب همه آمده بودن خونه ما که ببینن ایا ما زنده ایم یا نه ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر